سياوش دانشور

در حاشيه جشنواره پرايد تورنتو

"هويت جنسى" ارج ندارد، ارتجاعى است!
حمل پرچم جمهورى اسلامى ارتجاعى تر است!

جشنواره پرايد تورنتو برگزار شد. اين جشنواره ها در سطح کشورى و بين المللى برگزار ميشود. در زمينه ماهيت جنبش هموسکشوال و تفاوت آن با مبارزه براى رفع ستم به همجسنگرايان کسى زياد بحث نميکند. سوالى مطرح نميشود که آيا مخالفت با يک ستم، اتومات مساوى است با حمايت از جنبشى که به نام آن ستم برپا ميشود؟ نميشود مخالف ستم بود، مخالف تبعيض بود، براى رفع آن از موضع برابرطلبى و سوسياليسم و انسانيت مبارزه کرد اما مخالف هويتهاى کاذبى بود که هر روز جامعه انسانى را تکه و پاره ميکند؟ در اين زمينه و براى شروع چند کلمه بايد اشاره کرد. اما قبل از آن باهم گزارش تورنتو پرايد ٢٠٠٧ را از طرف "سازمان دگرباشان جنسى ايران" بخوانيم؛  

 (Toronto Pride Parade 2007 )
ايران در جشنواره ي دگرباشان تورنتو
گزارش: دريا، ترجمه: آيدين

"رژه ي افتخار دگرباشان تورنتو نه تنها بزرگترين و باشکوه ترين پرايد کاناداست بلکه يکي از بزرگترين پرايدهاي دنيا مي باشد که گوناگوني گرايش و هويت هاي جنسي، تاريخي و فرهنگي را ارج مي نهد. رژه ي افتخار دگرباشان در تورنتو امسال در يک روز زيبا و آفتابي در بيست و چهارم ماه ژوئن برگزار شد که نقطه ي اوج فعاليت هاي يک هفته اي فعالان و مدافعان حقوق دگرباشان جنسي بود و در طي آن آثار بيش از 600 هنرمند در فستيوالي در زمينه هاي گوناگون هنري در فضاي باز و براي عموم به نمايش گذاشته شد. پرچم دار بين المللي مراسم امسال روزانا فلامر کالدرا بود که يکي از دبيران جمعيت جهاني همجنسگرايان (ايلگا) و نيز موسس سازمان Equal Ground در سريلانکا مي باشد. امسال سازمان پرايد تورنتو در مجمع عمومي خود تصميم گرفته بود کشورهايي را که دگرباشان در آنها با مجازاتي از قبيل شکنجه و اعدام مواجه مي شوند را در مرکز توجه قرار دهد. هشت کشور انتخاب شده عبارت بودند از ايران، پاکستان، نيجريه، سري لانکا، بلاروس، روسيه، جامايکا و هندوراس. نمايندگان هر يک از اين کشورها با حمل پرچم رسمي کشورشان در رديف اول رژه نمايانگر فشار و خفقاني بودند که در کشورهاي خود با آن مواجه اند. آرشام پارسي از طرف سازمان پرايد تورنتو به عنوان فعال حقوق دگرباشان جنسي ايراني دعوت شده بود که حامل پرچم رسمي جمهوري اسلامي ايران باشد.
به دنبال اين پرچم ها موج هاي متعدد از گروه هاي شرکت کننده در پرايد، رژه را با لباس هاي رنگانگ، موسيقي، رقص و شعارهاي پرافتخار ادامه دادند و تنوع جامعه ي دگرباشان در شهر تورنتو را به نمايش گذاشتند". تاکيدات از من است.

گرايش جنسى امر خصوصى است
من بعنوان يک کمونيست که طرفدار آزادى و برابرى انسانها، طرفدار رابطه آزاد و داوطلبانه جنسى افراد بزرگسال اعم از زن و مرد، طرفدار احياى هويت و حقوق جهانشمول و انسانى هستم، با هر هويت کاذب و جعلى که جامعه بشرى را به گروهبنديهاى متخاصم و متفاوت تبديل ميکند شديدا مخالفم. من هويت ملى، قومى، مذهبى، فرهنگى، جنسى، هويت براساس رنگ پوست، رنگ مو، هويت براساس محل تولد و غيره را قبول ندارم. اساس اين هويت ها و زمينه اجتماعى و تاريخى خلق آنها، حتى اگر مخالفت با ستمى بوده باشد، بعنوان هويت قسمتى و تلاش براى تثبيت آن، نه امرى رو به جلو بلکه يک عقبگرد فکرى و فرهنگى و اجتماعى است. حقوق افراد جامعه انسانى بر هيچ اساسى و مطلقا نبايد پايمال شود. به عبارتى ديگر تعلق مذهبى و جنسى و ملى و قومى و هر هويت جديد و قديم ديگر که افرادى بنادرست خود را به آنها منتسب ميکنند،   مبناى تعريف هيچ حقوق و نفى هيچ حقوقى نميتواند و نبايد باشد. تا به تمايل جنسى متفاوت افراد بزرگسال برميگردد، اين امر خصوصى افراد است و هيچ دولت، قانون، آتوريته، سنت و فرهنگى نميتواند و نبايد در آن دخالت کند. قانون جامعه براين اساس تدوين نميشود و قانون صرفا بايد برابرى و رفع تبعيض و مصونيت زندگى خصوصى رادر قلمروهاى مختلف حراست کند. ستم، هر نوع ستمى و با هر توجيه ايدئولوژيکى، سياسى و فرهنگى بايد لغو شود. پاسخ کمونيسم به ستم رفع ستم و ايجاد شرايط برابر براى انسانها در ظرفيت جمعى و فردى است. ستم بايد الغا شود و براى الغا آن بايد در صف مقدم مبارزه کرد، اما اين به معنى قبول هويت جنبشى که بخشى از اين ستمديدگان علم ميکنند نيست. اين دو يکى نيستند. از رابطه يک به يک تبعيت نميکنند. اولى، يعنى مبارزه براى رفع ستم، مبارزه اى مشروع و انسانى است، و دومى يعنى شکل دادن و تلاش براى تثبيت هويت جنبشى و قسمتى و صنفى در جامعه، تلاشى سياسى و ماهيتا واپسگرا است.

اگر قرار باشد براى نفى هر ستمى هويتى براساس آن ستم درست شود و حقوقى و خاکى و دولتى و سهميه اى براساس آن تعريف شود، دنيا به پديده غير قابل زيست و وحشتناکى تبديل ميشود. وجود ستم بر اساس جنسيت نيازى به تقديس هويت جنسى ندارد. همه انسانها برخلاف تصميم و اختيار خود در گوشه اى از اين کره خاکى چشم به جهان ميگشايند. من نه براى جنسيت ام و نه محل تولدم و نه هر طوق ديگرى که بر من نوعى نازل ميشود تصميمى نگرفته ام. جنسيت هر کدام از ما دير زمانى است که که امرى قابل توضيح علمى است. قائل شدن تفاوت جنسى و بدتر تقديس جنسى- مردانه يا زنانه- و مقابل قرار دادن آن با هويت عام انسانى امرى کاملا ارتجاعى است. ازين فعلا ميگذرم که چرا تاريخا مثلا زن بعنوان بشريت فرودست نگهداشته شده و دوام و بقاى اين فرودستى در دنياى مدرن سرمايه دارى به کدام منافع معين خدمت ميکند و برهمين اساس چرا بايد مردسالارى و قوانين نابرابر و ضد زن در جامعه و خانواده و محل کار توليد و بازتوليد شود. به همين ترتيب تمايل جنسى- هتروسکشوال، هموسکشوال، بى سکشوال، ترانس و غيره- عاملى براى تبعيض و يا حقوق ويژه نيستند. تفاوت در تمايل جنسى، مثل خود تمايل جنسى، امرى خصوصى است. همه بزرگسالان و کسانى که به سن قانونى بلوغ رسيده اند، اعم از زن و مرد، کاملا بايد از حق ايجاد رابطه سالم و ايمن و آزاد جنسى برخوردار باشند و قانون جامعه در اينمورد صريح باشد. اگر ستمى براين اساس به بخشى از جامعه به بهانه "نرم اجتماعى" و غيره اعمال ميشود، اگر محروميتى براين اساس در محل کار و زندگى و غيره صورت ميگيرد، اگر فرهنگ جامعه به ديده منفى به بخشى از خود و شهروندانش نگاه ميکند، اينها همه محصول عقب ماندگى و مشتق چندم تبعيض و نابرابرى اى است که محور کارکرد جوامع امروز است. يک انسان متمدن و آزاد انديش نياز ندارد براى دفاع از حقوق خود مبنى بر داشتن رابطه آزاد جنسى با همنوع خود – هترو و همو و غيره- جنبشى براى تثبيت اين هويت راه بياندازد. صاف و ساده ميگويد تبعيض ممنوع! برابرى در حقوق و وظايف قانونى. آزادى به بشر تعلق دارد و اين مستقل از مليت و جنسيت و قوميت و مذهب و هزار و يک جور هويت دست ساز جديد و قديم بايد جارى باشد. تثبيت بخشى از جامعه با عنوان يک هويت و مفتخر بودن به جامعه هويتهاى رنگارنگ و متضاد و متخاصم، مبارزه براى رفع ستم نيست، نهادى کردن ستم و دور شدن از هويت عام اجتماعى و انسانى است.  

بگذاريد بپرسيم "دگرباشان ايرانى و غير ايرانى" چه ميخواهند؟ آزادى در قاموس آنها چيست؟ در يک قالب کلى بجز اينست که جامعه به اين پديده بعنوان يک امر طبيعى نگاه کند، از هيچکس حقوقى براين اساس ضايع نشود، امنيت و آزادى فرد به اين دليل توسط کسى تهديد نشود و قانون رسما مدافع آزادى و امنيت و حقوق و زندگى خصوصى و اجتماعى آنان باشد؟

اگر هموسکشوال ها و ديگر رگه ها و تمايلات جنسى به تمام حقوق حقه خود برسند و تبعيض هاى اعمال شده امروز همه جا لغو شود، تازه به موقعيت هتروسکشوال ها ميرسند! انسان ترسيده و بيحقوق امروز، انسان اسير در مناسبات نابرابر و مملو از تبعيض سرمايه دارى، انسان بى اختيار به زندگى و کار و حال و آينده خويش. آزادى بشر و رهائى از اسارت سياسى و اقتصادى، و انواع تبعيض هائى که براى همين اسارت سياسى و اقتصادى اعمال ميشوند، هنوز سوال بشر امروز است. و مانع اين آزادى دولتهاى ارتجاعى و واپسگرا، جامعه سرمايه دارى است.

ما براى جامعه اى تلاش ميکنيم که تبعيض را الغا ميکند، نابرابرى را امحا ميکند، هويتهاى کاذب را فرعى ميکند، انسان را در محور مناسبات اجتماعى و اقتصاد و سياست قرار ميدهد، انسان محورى و اعاده آزادى همه جانبه انسانى را هدف خود قرار داده است. به اين اعتبار يک هويت عام براى ما مطرح است؛ هويت انسانى. از اين جنبه هويت عام که مشخص تر حرف بزنيم، به هويت طبقاتى و جامعه طبقاتى ميرسيم. جنبش سوسياليستى طبقه کارگر جنبشى مدرن و انسانى، جنبشى براى الغاى طبقات، نفى مالکيت خصوصى و کارمزدى، نفى استثمار و ستم و هر گونه تبعيضى است که از تاريخ قديم بشر به ارث رسيده است. اين جنبش با واپسگرائى و فرهنگ عتيق و ارزشهاى قديمى ميانه اى ندارد. مدرن است، انسان گرا است، جهانى فکر ميکند، عليه مذهب و خرافه و تابوهاست. اين جنبش مخالف هر نوع ستمى است و در صف اول مبارزه براى الغاى ستم و تبعيض قرار دارد. اما از هر جنبشى که بنام اين ستمها بپا ميشود دفاع نميکند، سهل است، با جنبشهاى معينى بعنوان جنبشى ارتجاعى مقابله ميکند.

ما خواهان رفع فورى ستم ملى هستيم اما جنبش ملى و ناسيوناليستى را جنبشى ارتجاعى ميدانيم و تلاش براى ايجاد هويت ملى را تلاشى واپسگرا و برعليه منافع عام و مصالح عمومى جنبش انترناسيوناليستى کارگران و اعاده هويت انسانى ميدانيم. ما خواهان رفع تبعيض فورى از سياهان و رنگين پوستان هستيم، اما جنبش سياهان را جريانى راسيستى ميدانيم و معتقديم با راسيسم و امروز قوميگرى و عشيره گرى نميتوان به جنگ هويت ناسيوناليستى و نژاد پرستانه و راسيستى رفت. ما مدافع آزادى مذهب و آزادى بى مذهبى هستيم. انسان مجاز است، هر مذهبى داشته باشد، خود را متعلق به فلان گروه يا سکت مذهبى يا قومى يا ايدئولوژيک بداند. نقد کل اين پديده از موضع انسانى و نداشتن هيچ مذهب و ايدئولوژى و مليت هم آزاد است. ما فرد مذهبى را محکوم نميکنيم، حق اختيار مذهب را از هيچکس سلب نميکنيم، اما جنبش مذهبى را جنبشى ارتجاعى و هويت مذهبى را هويتى کاذب و محصول اسارت انسان در شرايط اجتماعى و مناسبات غير انسانى امروز ميشناسيم. ما خود را موظف به مبارزه عملى و اجتماعى با جنبشهاى سياسى مذهبى و ايدئولوژيک ميدانيم. ما خود را موظف به نقد و افشاى صنعت مذهب و مکان آن در انقياد سياسى و اجتماعى و طبقاتى بشر امروز ميدانيم. اما براى مقابله با ستمى که مذهب رسمى در ايران به فلان شاخه بهائى و دراويش گناآبادى و امثالهم ميکند، مدافع هويت مذهبى و يا جنبش آنان براى تثبيت هويت مذهبى نوع ديگر نميشويم. ما در جنگ فرقه اى مذاهب پرچم جنگ عليه کليت مذهب را بلند ميکنيم و آزادى از مذهب را شرط اوليه آزادى انسان ميدانيم. به همين ترتيب ما خواهان رفع هرگونه تبعيض در زندگى اجتماعى و در قلمرو حقوقى و قانونى از شهروندان به بهانه هموسکشوال بودن يا غير هتروسکشوال بودن هستيم. سرسوزنى تبعيض براين اساس در قاموس سوسياليسم و جنبش آزادى و برابرى قابل قبول نيست. اما درعين حال ما تلاش براى ايجاد هويتى ديگر، هويت براساس تمايل جنسى، و جنبشى که براى ايجاد اين هويت و تثبيت آن تلاش ميکند را ارتجاعى ميدانيم. اگر قرار است منفعت گرايش جنسى به هر منفعت ديگر و از جمله منافع طبقاتى و انسانى کارگر بچربد، کارگر هموسکشوال در کنار کارفرماى هموسکشوال برعليه همکاران خود قرار ميگيرد. موردى که در همين کانادا و در اعتصابات معينى تجربه شده است.

مسئله ديگر اينست که چرا افراد تلاش ميکنند خود را "گى يا لزبين" يا هموسکشوال و ترانس و بيسکشوال معرفى کنند؟ مگر ديگران خود را "هترو" معرفى ميکنند؟ کسى که ميگويد؛ من "همو" هستم، من "کرد" هستم، من "سيک" هستم، من "بهائى" هستم، من "ايرانى همو" هستم، من "سيک آمريکائى" هستم، من "مسلمان سنى يا شيعه" ام، من "مسيحى تازه يهودى" هستنم، من "اهل حق" هستم  و هزاران هويت عمدتا ناشناخته براى بيشتر مردم دنيا.... چرا نميگويد من انسانم؟ من عقايدم اينست؟ من فکر ميکنم جامعه بايد اينطور باشد و آنطور نباشد؟ انسان بايد آزاد باشد و جامعه انسانى حق ندارد هيچ نوع تبعيضى را بپذيرد؟ فلسفه حقوق و عدالت و آزادى بايد مبنايش اين باشد و آن نباشد؟ چرا هويت بزرگ و تاريخى و جهانى انساتها به هويت قسمتى وصنفى تقليل مييابد؟

اولين سوال يا استدلال مخالفين ميتواند اين باشد که اينها "اقليت" اند و "اکثريت" و نرمها در جامعه عامل فشار اند و قوانين و فرهنگ و همه چيز به نفع آنهاست. اينها مجبورند بدوا هويت خود را مطرح کنند تا بتوانند از ستم ها سخن بگويند. اين ايرادى ندارد! پاسخ من اينست که من بعنوان کمونيست نه خود را متعلق به هيچ "اقليت" و "اکثريتى" ميدانم و نه هويت "اقليت" و "اکثريت" را برسميت ميشناسم. در دنياى امروز شما با دو ساعت پرواز ميتوانيد فورا "اقليت" يا "اکثريت" شويد. ميتوانيد در کشور انگليسى زبان يا اسپانيائى زبان و يا کشور محل تولدتان و يا چهارچوبهاى قاره اى "اقليت" يا "اکثريت" باشيد. اينها هيچکدام مبناى هيچ امتياز و منبع مشروعى براى تعريف هيچ نوع حقوق ويژه يا اعمال هيچ نوع تبعيضى نيستند.
مسئله تماما اينست که وجود انواع ستم و تبعيض در دنياى امروز، بر هر اساسى، در خدمت تحکيم منافعى است که اساسا انسان را نابرابر تعريف کرده است. به همين اعتبار حقوق و آزادى عمل و اختيار و بهربردارى از نعمات مادى و لذات زندگى هم نابرابر است. تبعيض هست، چون جامعه و قانون و نظام موجود تبعيض گر است. نفى تبعيض نيازى به خلق رنگين کمان هويتهاى کاذب ندارد، بلکه در درجه اول عبور از هويتهاى کاذب و اعاده هويت انسانى است. آزادى و حقوق اگر مبناى تعريفش انسانى نباشد، شايد عده اى را "آزاد" کند اما تعداد بسيار بيشترى را اسير ميکند. کمونيسم عليه هويتهاى کاذب و اتيکتهائى است که محصول يک دوره معين تاريخ بشراند و براى نفى همه آنها تلاش ميکند.

و نکته پايانى اينکه " آقاى آرشام پارسى از طرف سازمان پرايد تورنتو به عنوان فعال حقوق دگرباشان جنسى ايرانى" با حمل "پرچم رسمى جمهورى اسلامى ايران" اشتباه فاحشى را مرتکب شدند. ظاهرا ايشان و سازمان متبوعشان خواستند نشان دهند که در ايران هموسکشوالها اعدام ميشوند، مورد اذيت و آزار و شکنجه قرار ميگيرند، و بخاطر تمايل جنسى شان مورد ستم واقع ميشوند. اما گفتن اينها بدون حمل پرچم کثيف جمهورى اسلامى هم ممکن بود. با نوشتن روى پلاکارد و پخش اطلاعيه و سخنرانى و شعار هم ممکن است. مگر بايد براى اعتراض به فاشيسم پرچم صليب شکسته نازيها را در خيابان بلند کنيم که شما براى اعتراض به جمهورى اسلامى پرچم اين رژيم جنايتکار را بلند کرده ايد!؟ اين پرچم روى درياى خون و جنايت سربلند کرده است و تنها بايد بزير کشيده شود. اين پرچم هيچ جائى در اعتراض آزاديخواهانه و ضد تبعيض مردم ندارد. اين پرچم را تنها بايد حزب الله و عوامل رژيم اسلامى در دست بگيرند. جمهورى اسلامى تلاش زياد و پول هنگفتى خرج کرد که در جام جهانى فوتبال، و البته با کمک نازيستهاى آلمان، پرچم جمهورى اسلامى را مجانى در اختيار عاشقان فوتبال قرار دهد. با اين فرض که در فضاى ملى گرائى و پرچم چرخانى جام جهانى کسى توجه اى به ماهيت سياسى اين موضوع ندارد. بعضا هم موفق شد و خيلى جاها آرم جمهورى اسلامى را درآوردند و خيلى جاها از حمل پرچم خوددارى کردند. اين "دگرباشان" ايرانى در تورنتو، احتمالا بدون هيچ زحمت جمهورى اسلامى پرچمش را در خيابانهاى تورنتو بدوش کشيدند. اگر تلاش براى تثبيت هويت و جنبش هموسکشوال ارتجاعى است، حمل پرچم جمهورى اسلامى براى اعتراض عليه جمهورى اسلامى و معرفى آن به جامعه غربى ارتجاعى تر است. اگر فرض را براين بگذاريم که آقاى پارسى متوجه اين سياست ارتجاعى سازمان پرايد تورنتو و تصميم مجمع عمومى آن نشده است، تنها بايد گفت مورد سواستفاده سياسى قرار گرفته است. و منشا اين محدود بينى سياسى حتى در اعتراض به جمهورى اسلامى همان منافع محدود "دگرباشان جنسى" است.


***